اينجا همه چي درهم
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:ههههههه
ما فکر می کنیم کار حاج خانم و دختراشه
هیشکی تحویلم نمیگیره ، الان فهمیدم دیشب مادرم خواب دیده من بدون
اجازشون ازدواج کردم …
اصن دقت که میکنم خدارو شاکرم رام داده خونه !
پاسخ:خخخخخ
،دختره به پسره میگفت آره بزن تو گوشم تا بفهمم روم غیرت داری پسر میگفت خفه شو و این چه
حرفیه و اینا... بعد دوباره دختره هی میگفت نه بزن بزن اگه راس میگی، یهو دیدیم این پسره
زااااااااااارت خوابوند تو گوش دختره
اونم گریه کرد پاشد رفت، پسره هم رفت دنبالش.
حالا تا اینجاش مهم نبود ما تو مسائل خانوادگی دخالت نمیکنیم.
ولی وقتی رفتن یه چیپس فلفلی با یه تیکه لواشک بزرگ جا گذاشتن، با رفیقام حمله کردیم به
خوراکیاشون این جاش خعلی خوب بود
جـا همه خـالـی
:
غضنفر:نمی تونییییییییییییییی
:
زنش :چرا اونوخخخخخخخخخخخخخخ
:
غضی:اخههههههههه من ازت حاملم
پاسخ:هههههههه
بعد از 7 سال به شمال می رسند ولی وقتی می رسند متوجه می شوند که ماست را فراموش کردند بیاورند
قرار می شود که یکی از آن ها برود و ماست بیاورد ولی هیچ کدام به همدیگر اطمینان ندارند می ترسند هرکدامشان که بروند آن دو نفر بعدی چیپس را به تنهایی بخورند
ولی بالاخره یکی از آنها حاضر به رفتن می شو خلاصه این لاک پشت رفت هفت سال شد دیدند که برنگشت
14 سال شد دیدند که برنگشت
21 سال شد دیدند که بر نگشت
خلاصه آن دو لاک پشت به همدیگر می گویند بیا بخوریم این که نیامد
خلاصه وقتی آن دو تا چیپس را باز می کنند ناگهان آن لاک پشت از پشت درخت بیرون می آید و می گوید دیدید که پای من صبر نکردید و می خواستید خودتان به تنهایی چیپس بخورید
آبجی نظرت درباره این جک بگو جتما
و راستی برای این که وقتی نظراتت رو تایید می کنی این علامت
نداشته باشه اول تایید کن به پاسخ بده ممنونم آبجی بابت وبلاگ خوبت
پاسخ:مرسي اميرجان فداي تو
من خودم افرادی را میشناسم که دیگر حاضر نیستند به قومیت های دیگر توهین کنند.
و یه چیز دیگر ،جدیدا به جای اسم قومیت ها از اسم غضنفر استفاده میکنند.
شاید به صورت اتفاقی باشه ، شایدم نه ، ولی غضنفر لقب امام علی (ع) می باشد.
آخه چرا
بابا این همه اسم!!!!
یه روز یه ترک و یه رشتی و یه اصفهانی ...!!
یه روز یه ترک بود ...
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.
شجاع بود و نترس.
در دوران استبداد که نفس کشیدن هم جرم بود ، با کمک دیگر مبارزان ترک ، در برابر دیکتاتوری ایستاد
او برای مردم ایران ، آزادی می خواست
و در این راه ، زیست و مبارزه کرد و به تاریخ پیوست تا فرزندان این ملک ، طعم آزادی و مردمسالاری و رهایی از استبداد را بچشند.
یه روز یه رشتی بود...
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی.
او می توانست از سبزی جنگل های شمال و از دریای آبی اش لذت ببرد و عمری را به خوشی و آرامش سپری کند
اما سرزمین اش را دوست داشت و مردمانش را
و برای همین در برابر ستم ایستاد
آنقدر که روزی سرش را از تنش جدا کردند.
یه روز یه اصفهانی بود...
اسمش حسین خرازی
وقتی عراقی ها به کشورش حمله کردند ، جانش را برداشت و با خودش برد دم توپ و گلوله و خمپاره.
کارش شد دفاع از مردم سرزمینش ، از ناموس شان و از دین شان.
آنقدر جنگید و جنگید تا در یکی از روزهای آن جنگ بزرگ ، خونش بر زمین ریخت و خودش به آسمان رفت.
یه روز یه ترک و رشتی و فارس و کرد و لر و اصفهانی و عرب و...!
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند
و به صرافت شکستن قفل دوستی ما افتادند
و از آن پس "یه روز یه ... بود" را کردند جوک تا این ملت ، به جای حماسه های اقوام این سرزمین که به عشق همدیگر ، حتی جانشان را هم نثار کرده اند ، به "جوک ها " و "طعنه ها" و "تمسخرها" سرگرم باشند و چه قصه غم انگیزی!
پاسخ:هههه